۱
روزی روزگاری چند نفر به سرشان زده بود یک شرکت هواپیمایی راه بیندازند.
شبها و روزهای زیادی نشستند و باهم حرف زدند.
برنامه ریختند و آینده را توی ذهنشان طراحی کردند.
یک شب هم نشستند و همۀ فکرهایشان را به شکل نقشهای روی صفحۀ کاغذ پیاده کردند.
این نقشهراه یک صفحهای، امروز تبدیل به یکی از بزرگترین شرکتهای هواپیمایی دنیا شده است.
همۀ چیزهایی که امروز این شرکت غولپیکر دارد، از همان یک صفحه کاغذ شروع شد.
این خاصیت هدفگذاری است.
نه اینکه هر هدفی که بنویسیم و روی کاغذ بیاوریم به یک تجربۀ واقعی تبدیل شود. نه؛ اما وقتی هدفگذاری روشن و شفافی داریم، احتمال به نتیجه رساندن آن به مقدار زیادی افزایش پیدا میکند.
۲
برای خودتان هدف تعریف کنید
لوئیس کارول در جایی از کتاب آلیس در سرزمین عجایب مینویسد:
آلیس به یک دوراهی رسید و یک گربه را روی درخت دید.
به گربه گفت: «از کدام مسیر باید بروم؟»
گربه پرسید: «به کجا میخواهی بروی؟»
آلیس پاسخ داد: «نمیدانم.»
گربه گفت: «پس مهم نیست که از کدام راه بروی.»
اگر من و شما هم هدف نداشته باشیم، اگر ندانیم که قرار است به کجا برویم، دیگر مهم نیست چه تصمیمی میگیریم. هر تصمیمی که بگیریم ما را به نتیجهای میرساند که خب از قبل نخواسته بودیمش.
۳
آینده و جهت حرکت را خودتان تعیین کنید نه دیگران.
یک قطبنما را در نظر بگیرید.
این قطبنما هرکجا که باشید جهت درست را به شما نشان میدهد.
حتی اگر در بیابانی یا جنگلی گم شوید، ممکن است با یک قطبنمای در دست بتوانید مسیر را پیدا کنید.
هدف داشتن، مثل داشتن همین قطبنما است.
وقتی هدف داریم، دیگر در شلوغی زندگی گم نمیشویم.
وقتی هدف داریم، وقتی به دوراهی میرسیم میتوانیم مسیر درست را پیدا کنیم.
اما وقتی چنین قطبنمایی وجود نداشته باشد، حس کسی را داریم که وسط یک جنگل بزرگ گم شده است. همیشه با تردیدهایش دست و پنجه نرم میکند و نمیداند از کدام راه برود تا برسد.
۴
ارزشهایتان را شفاف کنید
هرکسی که شما دوروبرتان میبینید و میشناسید، چیزهایی در زندگی دارد که برایش از بقیه مهمتر هستند.
معمولاً هم این چیزها با چشم دیده نمیشوند و به زبان نمیآیند اما همیشه در احساس و مغز آدمها وجود دارند.
مثلاً برای یک نفر ممکن است کمک کردن به دیگران ارزشمندترین دارایی باشد. برای یک نفر دیگر، داشتن قدرت ارزشمند است. یک نفر دیگر، خانواده برایش در اولویت است. کسی دیگر ممکن است شهرت را دوست داشته باشد.
یا چیزهای دیگری مانند اینها:
شاد بودن، موردتوجه بودن، اول بودن، داشتن آزادی و حق انتخاب، امنیت، دوستداشتنی و محبوب بودن.
اینها ارزشهای زندگی ما هستند.
ارزشها، مهمترین چیزهایی هستند که در زندگی داریم و با به دست آوردنشان بیش از هر چیز خشنود میشویم و اگر نباشند، بیشتر از همیشه احساس زجر و ناتوانی میکنیم.
مشکل اینجاست که خیلی از مردم نمیدانند چه ارزشهایی در زندگی دارند. آنها هیچ موقع ننشستهاند تا ارزشهای زندگیشان را فهرست کنند و ببینند مهمترین این ارزشها کدماند؟
اگر میخواهید هدفگذاری کنید، قدم اول این است که با خودتان خلوت کنید، قلم و کاغذی بردارید و دربارۀ ارزشهایی که در زندگی دارید بنویسید.
چه چیزی برای شما مهم است؟ دوست دارید چه چیزهایی داشته باشید و چه ویژگیهایی باعث خوشحالی شما میود؟
ببینید این احساسات خوب مربوط به چه ارزشهایی میشود؟
همۀ چیزهای مهم را یادداشت کنید و از این بین ۵ ارزش کلیدی و بااهمیتتر را انتخاب کنید چون باید برای برآورده شدن این ارزشها، هدف تعیین کنید.
۵
علاقه و استعدادتان را پیدا کنید
به چه چیزهایی علاقه دارید؟
چه کارهایی هست که دوست دارید انجامشان دهید؟
جواب این سؤال برای آدمهایی روشن است و برای بسیاری از افراد دیگر نه.
یکی از راههایی که میتوانید به علایق و استعدادتان پی ببرید این است که ببینید به چه چیزهایی علاقه ندارید.
ببینید از چه کارهایی دوری میکنید؟
انجام چه کارهایی برایتان خستهکننده است؟
تلاش کنید تا همۀ این کارها را بنویسید و به یک نتیجۀ کلی دربارهشان برسید.
مثلاً ممکن است به این نتیجه برسید که از کارهایی که باید فعالیت بدنی در آنها داشته باشید نفرت دارید. یا کارهای تحلیلی را دوست ندارید.
این یک راه برای شناختن کارهایی است که دوست دارید.
راه بعدی این است که ببینید در خلوت خود بیشتر تمایل دارید دست به انجام دادن چه کارهایی بزنید؟
ببینید وقتی فشاری از بیرون متوجه شما نیست و اجباری از طرف کسی ندارید، تمایل دارید چه کارهایی را با چه ویژگیهایی انجام دهید؟
درمورد این کارها هم تلاش کنید تا به یک قانون کلی و یک دستهبندی برسید.
مثلاً اگر کتاب خواندن و نوشتن را دوست دارید میتوانید نتیجه بگیرید که به کارهای فکری یا انجام کارهای آموزشی علاقهمند هستید.
راه دیگر پرسیدن از دیگران است.
بپرسید به نظر آنها در انجام چه کارهایی تبحر بیشتری دارید و چه کارهایی را راحتتر و بهتر و یا سریعتر انجام میدهید؟
از خودتان هم این سؤال را بپرسید. ببینید در یادگیری چه کارهایی سریعتر از بقیه هستید؟ چه کارهایی هست که راحتتر از بقیه انجامشان میدهید؟ اینها همان کارهایی هستند که استعداد بیشتری برای انجامشان دارید.
حال با توجه به همۀ اطلاعاتی که به دست آوردهاید، میتوانید هدفگذاری کنید.
برای رسیدن به مقصدی هدفگذاری کنید که از جادۀ علاقه و استعدادهای شما میگذرد.
به علاقه و استعدادتان بها بدهید و آنها را زندگی کنید.
۶
اولویتبندی کنید
هیچکسی توی دنیا نیست که بتواند به همه چیزهایی که میخواهد یکباره دست پیدا کند.
چه بخواهیم چه نخواهیم باید این واقعیت را بپذیریم که رسیدن به خیلی چیزها زمانبر هستند.
باید زمان صرف کنیم و انرژی و توان بگذاریم تا کاری به نتیجه برسد.
پس اینجا یک مفهومی مهم میشود به اسم «اولویتبندی»
اولویتبندی یعنی ترتیب کارها را طوری بچینیم که کارهای بااهمیتتر را زودتر انجام دهیم و بعد به کارهایی با اهمیت کمتر برسیم.
وقتی اولویتبندی میکنیم، دیگر خیالمان راحت است که وقتمان را صرف انجام دادن کارهایی میکنیم که مهمتر هستند و نگرانی کمتری از این بابت داریم که وقتمان دارد هدر میرود چون یک سری کارهای مهم انجام نشده باقیمانده است.
برای اینکه اولویتبندی کنیم، میتوانیم این کارها را انجام دهیم:
- فهرستی از تمام کارهایی که باید انجام دهید تهیه کنید.
- کارها را به دو دسته تقسیم کنید: کارهای کوتاهمدت و کارهای بلندمدت.
- کارهای کوتاهمدت آنهایی هستند که باید زودتر انجام شوند اما کارهای بلندمدت را قرار است طی زمان انجام دهیم. مثلاً انجام تکالیف مدرسه کار کوتاهمدت است اما یادگیری زبان، بلندمدت است.
- حالا هر دو دسته را به ترتیب اهمیت جابهجا کنید؛ یعنی کارهایی که باید زودتر انجام شوند و فوری هستند را بالای لیست بگذارید و به همین ترتیب تا پایین بیایید.
- هدفگذاری را مطابق با این اولویتها تعیین کنید؛ یعنی دو هدف بگذارید: هدف کوتاه مدت و هدف بلندمدت.
- برای هر کدام از این دو دسته یک مدت زمان انجام کار مشخص کنید. ببینید کوتاه مدت دقیقاً یعنی چقدر و بلندمدت یعنی چه؟
۷
موارد بالا را باهم ترکیب کنید
ترکیبی از اولویتبندی، علاقه و استعداد و ارزشهای زندگیتان مشخص کنید.
هدف زندگیتان را طوری تعیین کنید که این سه مورد در آن لحاظ شود.
هدفی که در آن ارزشهای زندگیتان را در نظر گرفتهاید، مطابق علایقی هست که دارید و زمان مشخصی دارد، این هدف بسیار ارزشمند میشود.
هدف باید برای شما انگیزهبخش باشد و طوری باشد که علاقۀ قلبی برای انجام دادنش داشته باشید.
۸
هدفتان را شفاف کنید
مثلاً نگویید میخواهم ثروتمند باشم دقیقاً بگویید منطورتان از ثروت چه چیزهایی هستند و از هر چیز چه مقداری میخواهید.
هدفتان را اندازهگیری کنید
نگویید در آینده قرار است به چه چیزهایی دست پیدا کنید بلکه دقیق بگویید آینده یعنی کی و قرار است به چه حجم و اندازهای از چیزهایی که در ذهن دارید برسید.
هدفتان را واقعی کنید
درست است که باید خیالپردازی و بلندپروازی داشت هباشید اما واقعیت را هم فراموش نکنید و انتظار معجزه نداشته باشید. تغییر و تحول را بخواهید اما در حدی که واقعبینانه باشد.
برای هدفتان زمان شروع و پایان بگذارید
با خودتان بگویید که چه موقع شروع به انجام دادن کار میکنید، چه موقع هدفگذاری را تمام میکنید و احتمالاً چه موقع میتوانید به هدفهایتان برسید.
اگر زمان شروع و پایان نگذارید احتمالاً هیچوقت به هدفی نمیرسید؛ اما وقتی زمان مشخص میکنید، آن هدف را واقعیتر میکنید و شانس بیشتری برای دست پیدا کردن به آن پیدا میکنید.
5 پاسخ